از میان رفتن در راه کسی یا چیزی یا مقصودی: موم و هیزم چون فدای نار شد ذات ظلمانی ّ او انوار شد. مولوی. فدای جان تو، گر من شوم فدا چه شود برای عید بود گوسفند قربانی. سعدی. رجوع به فداء شود
از میان رفتن در راه کسی یا چیزی یا مقصودی: موم و هیزم چون فدای نار شد ذات ظلمانی ّ او انوار شد. مولوی. فدای جان تو، گر من شوم فدا چه شود برای عید بود گوسفند قربانی. سعدی. رجوع به فداء شود
صرف نظر کردن از جان یا مال یا چیزهای دیگر در راه کسی یا برای رسیدن به مقصودی، برای مثال یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا (سعدی۲ - ۶۳۲)
صرف نظر کردن از جان یا مال یا چیزهای دیگر در راه کسی یا برای رسیدن به مقصودی، برای مِثال یار آن بُوَد که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا (سعدی۲ - ۶۳۲)
از میان رفتن. فانی شدن: بنگر نبات مرده که چون زنده شد به تخم آنکش نبود تخم چگونه فنا شده ست ؟ ناصرخسرو. تا چون به قیل و قال مقالات مختلف از عمر چند سال میانشان فنا شدم. ناصرخسرو
از میان رفتن. فانی شدن: بنگر نبات مرده که چون زنده شد به تخم آنکش نبود تخم چگونه فنا شده ست ؟ ناصرخسرو. تا چون به قیل و قال مقالات مختلف از عمر چند سال میانْشان فنا شدم. ناصرخسرو
ظاهر شدن آشکار گردیدن ظهور نمایان شدن تبین تجلی: چون پیدا شد که چیست لون پیدا شد که چیست بینایی. نخست آنکه یابی بدو آرزو ز هستیش پیدا شود نیک خو. (شا. بخ 2382: 8) -2 معلوم گشتن مشخص گردیدن ممتاز شدن: ... تا این از آن پیدا شود، حاضر آمدن حاضر شدن
ظاهر شدن آشکار گردیدن ظهور نمایان شدن تبین تجلی: چون پیدا شد که چیست لون پیدا شد که چیست بینایی. نخست آنکه یابی بدو آرزو ز هستیش پیدا شود نیک خو. (شا. بخ 2382: 8) -2 معلوم گشتن مشخص گردیدن ممتاز شدن: ... تا این از آن پیدا شود، حاضر آمدن حاضر شدن